نیمه ی آشکار من

به قول نیچه ، هر آن کس که خنده نمی داند همان به که آثار مرا نخواند

نیمه ی آشکار من

به قول نیچه ، هر آن کس که خنده نمی داند همان به که آثار مرا نخواند

من پشیمان نیستم!!

دلش گرفته بود ...

دوست داشت تنها باشه ؛ تنهای تنها!

دلش خواست رو جدول خیابون راه بره!

راه بره  و  فکر کنه  و  ...


چون خواسته ش خیلی زیاد بود!! بیشتر از "حق"  ِش! ؛

طبق معمول نشد ؛ صدای بوق ماشینا مجبورش کرد سوار اولین تاکسی بشه!!





یک نفر از شماهایی که ...

خودتان را زن فرض کنید! دلتان بخواهد چند دقیقه در طول خیابان قدم بزنید ؛

بعد ، بوق ماشین و نگاه موذی و پرمعنای راننده ها!!


" از زن بودن پشیمان می شوید یا از مرد بودن؟!!! "

لبخـــــــــــــــــــند ´ش

... قهر کردم!

لبخند زد ...

                مثل همیشه ؛

نتونستم مقاومت کنم

                             مثل همیشه ؛


گفتم  اگر لبخندهایت را نداشتم

تا حالا

صد باری از دنیا رفته بودم!


خندیدیم ...

۸۸!

۸۸ رو خیلی خیلی دوست دارم ...

شاید اتفاق خاصی برام نیفتاد! خاص به معنی تغییر ظاهری! تغییری که دیگران متوجه ش بشن!  ولی خودم می دونم که اندازه ی چند سال بزرگ شدم! نمی دونم خوبه یا بد ؛ ولی من دوسش دارم!


ادامه مطلب ...