نوشته شده در دستهبندی نشده | 1 Comment »
خانم ع زن میان سالی ست. حدودا 40 ساله. تحصیل کرده ، کارمند ، دارای یک یا دو فرزند نوجوان و از طبقه متوسط به بالای جامعه.
خانم ع صبح ها ساعت پنج و نیم از خواب بیدار می شود، صبحانه را حاضر می کند ، بچه های را از خواب بیدار می کند، شوهرش را هم ، به آنها صبحانه می دهد و به سمت اداره حرکت می کند تا قبل از ساعت هفت و سی دقیقه اداره باشد. و سعی میکند نهایتا تا ساعت چهار و سی دقیقه اداره را به سمت خانه ترک کند.
نوشته شده در 1 | برچسب ماجراهای من, متن های سریالی, نسل من, کار اجباری, کارمند, اداره, خانه داری, زن, سلیقه | 10 Comments »
مریخی ها عده ای آدم اند که اشتبا ها در زمین متولد شده اند. ظاهرا دوستان واقعی زیادی ندارند گرچه معمولا دور و برشان آدم زیاد پیدا می شود. بسیار عجیب و غرییب به نظر می رسند . رویاهایشان خنده دار و آرمان هایشان به نظر دست نیافتنی ست. زمینی ها معمولا در مورد همه آنها این جمله رو بکار میبرند: این یارو رو ولش کن ، این تو یه دنیای دیگه سیر میکنه! ادامهٔ نوشته »
نوشته شده در 1 | 9 Comments »
وقتی که نوزادی به دنیا می اید اولین سوالت این است که : خوشـــــگله؟؟؟
وقتی که پسری ازدواج می کند اولین سوالت این است که : دختره خوشگله حالا؟؟
وقتی که میخواهی از سوم شخص تعریف کنی : اونقدر خوشــــگل بووود!
وقتی میخواهی از کسی بد بگویی: با اون قیافه بیریختش فک کرده کیه؟
در تهدیدها: ببین یه جور میزنمت که دیگه روت نشه تو خیابون راه بریا
هنگام خریدن لباس: این لباس رو میخوام خیلی خوشگله خیلی میاد بهم
وقت تعریف و تمجید از مخاطبت: چقدر خوشگل شدی تو
بچه ات رو در آغوش میکشی: کوچولوی ناز و خوشگل مــــن ادامهٔ نوشته »
نوشته شده در 1 | برچسب لباس, نقد فیلم, کتاب, جامعه, جراجی بینی, جراحی زیبایی, خوشگل, دختر خوشگل, زن بدحجاب, زنان, زیبا | 14 Comments »
در يك مجلس مردانه چه ميگذرد؟
– ميگن زمين شده متري … تومن. بيا تا گرون نشده بريم يه زمين بخريم
– اين ميوه ها رو از كجا گرفتي ؟ همشون كه لك دارن . كيلو چند؟؟ …. اوووو بيا من برات ميخرم كيلوني ….. تومن ، پرتقال قـــد هندونه!
– اي آقااااا. پولم كجااا بودددد؟ تو اين مملكت كه نميشه پول دراوورد.
-ببين اين علي پسر اصغر آقا بود… زده تو كار خريد و فروش خونه. برو ببين چه پولي به هم زده. الان يه ماشين انداخته زير پاش . برو ببين چه ماشينيه!
نوشته شده در دستهبندی نشده | برچسب ماشين مدل بالا, مجلس مردانه, مجلس زنانه, مد, پول, جنسي, حلقه, خواستگار, دكتر پوست, دختر و پسر, شوهر, طلا و جواهر, عروسي | 7 Comments »
مي توانم بگويم كه هر روز شاهدش هستم. ميبينم كه چگونه در برابر رواسا تعظيم و كرنش ميكنند. ميبينم كه چقدر فرق است ميان ارباب (؟) رجوع و رئيس!
چه لذتي ميبرند روسا هنگاهي كه ترس را در چشمان زير دستانشان ميبينند و چاپلوسهايي كه در فرصت هاي مقتضي مانند پروانه ميگردند دورشان!
و چقدر خشمگين و عصباني خواهند شد هنگامي كه نميتوانند آن ترس هميشگي را ببينند در چشمانت و تو را سرزنش ميكنند ترسوها كه چرا نميترسي!!
ياد آن داستان حضرت علي در كتاب عربي دبيرستانمان ميافتم آن هنگام كه به استقبالش آمده و برايش مركب هاي شايسته انتخاب كرده بودند و پاسخ علي!
البته اين خدايان پشت ميز نشين خود آموزگار مسائل ديني و حافظ تمام روايات و احاديثند! در زمان لازم آنچنان ناصح ميشوند كه خود را بيسواد فرض خواهي كرد!!
و چقدر فرق است ميان عالمان دين و عاملان آن!!
*قسمتي است از شعري از خليل جوادي با عنوان محكمه الهي
نوشته شده در 1 | برچسب لذت, محكمه الهي, مركب, چاپلوس, پروانه, آموزگار, احاديث, ترس, حضرت علي, خليل جوادي, روايت, رئيس, عالم ديني, عربي دبيرستان | 2 Comments »
علاقمنديم به خريدن كتاب باعث شده هر بار كه به كتاب فروشي ها سر ميزنم يك با چند كتاب بخرم و متاسفانه به علت ضيق وقت و مشغله زياد وقت نميكنم كتاب ها را تا آخر بخوانم. بعضي را كه اصلا شروع هم نكرده ام.
از اين رو تصميم گرفتم تا كتابهايي را كه تا الان نصفه و نيمه رها كردهام تمام نكنم كتاب جديدي اضافه نكنم!
كتابهاي مزبور:
1- اسلام شناسي – دكتر شريعتي : تا نصفه خوانده ام
2- نظام حقوقي زن در اسلام- استاد مطهري : از اهم واجبات است و فقط چند فصلش را خوانده ام
3- محمد- زين العابدين رهنما: يك هشتمش را خوانده ام
4- بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم-نادر ابراهيمي: يك سوم خوانده شده
5- يك عاشقانه آرام – نادر ابراهيمي: شروع نشده
6- انسان بيخود – دكتر شريعتي: شروع نشده
7- من هشتمين آن هفت نفرم – عرفان نظر آهاري: يك سوم خوانده شده
نوشته شده در 1 | برچسب كتاب, محمد, مطهري, نادر ابراهيمي, نظام حقوقي زن در اسلام, يك عاشقانه آرام, انسان بيخود, اسلام شناسي, بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم, زين العابدين رهنما, شريعتي, عرفان نظر آهاري | 4 Comments »
امروز در هنگام بازگشت به خانه كسي وارد اتوبوس شد كه به نظر هرمافروديت ميماند. شايدم هم از مشكلي رواني رنج ميبرد. چيزي كه من ديدم انگار مردي بود كه به شدت اصرار داشت رفتارهاي زنانه داشته باشد. بسيار غليظ با لوازم آرايشي صورتش را نقاشي كرده بود. موهاي رنگ كردهاش را از زير روسري صورتي بيرون گذاشته بود. قرمزي ناخنهاي لاك زدهاش اولين چيزي بود كه توجهام را جلب كرد. يك جفت كفش پاشنه بلند ، از آن كفشهاي پر از پولك و زرق و برق دار ِ مدل قديمي كه فكر ميكنم از اين مدل شايد 20 سالي باشد كه توليد نميشود و كمي هم برايش بزرگ بود پوشيده بود. يك كوله بزرگ صورتي رنگ هم علاوه بر كيف دستي زنانهاش انداخته بود. به اضافه يك عينك آفتابي بزرگ كه شايد كمي صورت مردانهاش را بپوشاند و چندين انگشتر كه سعي شده بود پوششي باشد براي استتار آن دستان زمخت مردانه.
ظاهرش كاملا جلب توجه ميكرد. بطوري افراد بيرون از اتوبوس هم با ديدنش او را به هم نشان ميدانند.
زنان داخل اتوبوس كه بعد از وارسي او متوجه اين ميشدند كه عليرغم صداي نازك و زنانهاش صورت و دستانش خبر از مذكر بودنش مي دهد آه ميكشيدند و زير لب خدا را شكر ميكردند.
عدهاي هم ترسيده كمي خودشان را جمع و جور ميكردند و از او فاصله ميگرفتند.
او اما به شدت به زنان مينگريست مخصوصا خانمي كه موهايش بيرون بود و كمي آرايش داشت و روي صندلي جلو نشسته بود. چيزي كه خيلي توجهاش را جلب كرد خانمي بود كه دست در دست پسر كوچكش از كنار او رد شد تا پياده شود. چند باري هم آن زن را صدا زد. و تا دور شدن زن از ديدرسش او را با نگاه تعقيب ميكرد.
فكر ميكنم از لمس شدن واهمه داشت چون وقتي شانهام سهوا به شانهاش برخورد كرد تكان شديدي خورد .
وقتي به مقصدم رسيدم چيز ديگري كه توجهم را جلب كرد رژ لب تقريبا تمام شدهاي بود كه كمي از آن از جيب مانتواش بيرون زده بود!
سوال: چرا هيچگونه اطلاع رساني و آموزشي در مورد اين افراد و مشكشان و طريقه برخورد با آنها وجود ندارد؟
نوشته شده در 1 | برچسب قرمز, كفش پاشنه بلند, لوازم آرايش, لاك, مذكر, نقاشي, نر-ماده, هرمافروديت, انگشتر, اتوبوس, اطلاع رساني, دوجنسي, روسري صورتي, رژ لب, زنانه, عينك آفتابي | 3 Comments »
ميخواهم بدانم چرا پولي صرف ساختن سريالي كردهاند كه با يكهزارم آن مبلغ ميتوان بيشتر ديالوگهاي اين سريال را بعنوان پيامهاي آموزنده هنگام پخش فوتبال زير نويس كرد؟!
نوشته شده در 1 | برچسب فوتبال, يونس, پول, پيام, به كجا چنين شتابان, ديالوگ, زيرنويس, سريال | 1 Comment »
در تمام عمرم كم ديده ام آدمهايي را كه احساس كنم ميشناسنم. اكثرا از قبل براي خود ذهنيتي ايجاد كردهاند. ذهنيتي مثبت يا منفي در مورد همه دختران ، همه چادري ها، همه طرفداران فلان جناح، همه منتقدين ، همه….
هرچه ميگذرد ، هر روز كه آدمهاي بيشتري را ميبينم هر لحظه كه در مورد تك تك رفتارهايم ، تك تك صحبتهايم قضاوت ميشوم ، متهم ميشوم گاهي حتي وقتي تشويق ميشود بيشتر تنهايي را احساس ميكنم.
متهم مي شوم به داشتن نداشتهها و نداشتن داشته هايم.
به راهم ادامه ميدهم. هرچند تنها زيرا ايمان دارم به مقصد!
نوشته شده در 1 | برچسب قصد, قضاوت, منتقد, متهم, چادري, يار, آدم, ايمان, تشويق, دختر, صرفدار جناح | 2 Comments »